اعتیاد به شیشه و انتظار منطقی از درمان

اعتیاد به شیشه

اعتیادبه شیشه و انتظار منطقی از درمانگر مطلب مهمی است که احساس میکنم باید مطرح شود.اگر بخواهم معتادین به شیشه را که در این بیست سال به من مراجعه کرده اند دسته بندی کنم شامل این گروه هاست:

*-مصرف شیشه با هرویین.

*-مصرف شیشه با متادون.

*-مصرف شیشه با تریاک .

*-مصرف شیشه به تنهایی ،هر روزه  یا نامنظم همراه قرصها و سایر مواد.

از نظر وضعیت روانپزشکی ،بعضی بیماران هذیانهای خودمهم انگاری و پولدار بودن یا تحصیلات بالا داشتند . بعضی هذیان فیلم برداری و تعقیب و جاسوسی و خیانت داشتند.بعضی پرخاشگری بالا داشتند.

بعضی آشغال جمع کن شده بودند.بعضی افسردگی و اضطراب داشتند.بعضی انکار می کردند.بعضی از طرف همسر و بعضی از طرف پدر مادر آورده می شدند.

آیا نفر سمت راست با دیدن فرد معتاد به شیشه وسوسه شده؟ یا اینکه نفر راست یک آدم سالم است و احساس میکند حرفها و رفتارهای فرد معتاد کاملا تحت تاثیر شیشه است که مصرف کرده؟

بعضی جوانان همراه باپدر مادر  ،با سینه سپر کرده و اعتماد به نفس بالا می آمدند طوریکه بگویند بزور آمده اند مطب و می خواهند زود هم بروند.بعضی گریان و مستاصل می آمدند و طوری رفتار میکردند که انگار شیشه، آنها را مانند موم در دست دارد.

بعضی در ماشین استفاده میکردند و بعضی در پارکینگ و بعضی در انباری و بعضی در اتاق و گاه در پارک و گاه محل کار .

بعضی ادعا داشتند که همه چیز خوب و آرام است و خوشبختند و فقط از مصرف شیشه خسته شده اند.

 

از نگاه من به عنوان درمانگر همه این افراد مشکلات بزرگ و طولانی مدتی دارند .آنها نیاز به درمان طولانی مدت هم دارند. نمیتوانم بپذیرم که انسانی شیشه مصرف کند و زندگیش عادی باشد و حالش معمولی باشد. اما آنقدر هم بر مشکلاتشان تاکید نمیکنم که ناامید شوند و بروند.همین که آمده اند و به مشکلشان اعتراف می کنند یک قدم مهم است. به غیر از کسانی که بزور آمده اند در مورد باقی بیماران سعی میکنم به درمان امیدوارشان کنم.از دید من آنها انسانهایی بیمار هستند که باید درکشان کرد ،حتا اگر بارها و بارها ناموفق باشند. نمیدانم که کدامیک موفق خواهد شد تا بتواند یک پاکی چند ماهه داشته باشد.

می دانم که وسوسه شیشه بسیار زیاد است و دسترسی به آن هم سخت نیست.یک جورهایی ماجرای اعتیاد به شیشه مانند ماجرای عشق و عاشقی است!. من از آنها میخواهم که داروها را مصرف کنند و بموقع بیایند ودر هر حالتی مراجعه کنند ،حتا اگر مصرف کرده باشند.از آنها میخواهم که ناامید نشوند و به آنها میگویم که این راه درمان ،راهی است که باید با هم طی کنیم.نه تو به تنهایی میتوانی مشکلت را حل کنی و نه من بدون کمک تو میتوانم مشکل را حل کنم.نمی توانم در درمان هیچ قطعیتی و تضمینی را مطرح کنم.به آنها میگویم که مشکل فعلی آنها حاصل سالها بیماری است و نمیتوان یک روزه و یک ماهه و سه ماهه آن را حل کرد.اما به آنها میگویم که تا زمانی که آنها بخواهند درکنارشان هستم. من می دانم شیشه چیست و با مغز چه میکند، اما پدر مادرها و خانواده ها نمیدانند.شاید خود بیمار هم نداند.در واقع باید هر هفته  از بیمار بخاهیم برای یک هفته دیگر پاک بماند .از بیمار میخواهم هر هفته آزمایش اعتیاد بدهد.

یکی از مشکلاتی که بارها دیده ام این است که بیمار در ابتدای درمان و تحت تاثیر شیشه ارتباط بهتری برقرار میکند و وقتی شیشه را کنار می گذارد تبدیل به آدمی گنگ و مبهوت میشود.آدمی که نمی تواند تصمیم بگیرد،نمیتواند کار کند،نمی داند چگونه حرف بزند و رفتار اجتماعی داشته باشد.در واقع انگار سالهاست دور از اجتماع و درغار تنهایی خود زندگی کرده است.چنین بیماری نمی تواند کار کند .درچنین حالتی او باید در خانواده  نگه داری وحمایت شود .نباید اعتیاد به شیشه را ساده بگیریم.اصلا،اصلا،اصلا.

شیشه مغز من را به دام انداخته و به هر کجا که میخواهد میبرد.من این را فهمیده ام و می خواهم از دام آن رها شوم.

در این حالت باید پا به پای بیمار به خانواده و همسر و پدر مادرِ بیمار نیز آموزش داد که برای هر شروع هرشغلی بسیار زود است. ما با یک انسان بیمار طرف هستیم .نه یک ماشین که بخواهیم موتورش را تعمیر کنیم و روغنش را عوض کنیم و سرویسش کنیم و بعد از تهران برویم تا بندرعباس!.

برگردیم به بحث اعتیادبه شیشه وانتظار منطقی از درمان، شیشه هیچ جایگزین خاصی ندارد،دارو و درمان استانداردی ندارد. سم زدایی ندارد.همه چیز بستگی به شرایط بیمار و خانواده اش دارد.نمیتوان مشکلات مالی پولی و خانوادگی و مسکونی و شغلی و اداری و ….را در کنار درمان شیشه حل کرد.نباید از درمان اعتیاد شیشه معجزه بخواهیم. در بسیاری از موارد لازم است بیمار برای چند هفته داروهایی استفاده کند و درمنزل بماند.

در واقع با قطع مصرف شیشه ما یک طوفان در مغز بیمار ایجاد میکنیم.مساله پیچیده ایست.نباید مکانیکی به آن نگاه کنیم .باز هم می گویم با ماشین طرف نیستیم.باید واقعگرا باشیم.می شود گفت بیشتر شبیه این است که گردویی را در زمین بکاریم و مراقبت کنیم  و منتظر شویم تا روزی از خاک سر به بیرون بزند.نمیتوان هر هفته گردو را از خاک درآورد تا ببینیم جوانه زده یا خیر.اینکار طبیعتا خیلی بچه گانه است.

نمیتوانیم هر روز سر بزنیم ببینیم جوانه از خاک بیرون آمده یا خیر.اینکار هم بچه گانه است.خود گردو هم توان مراقبت از خود ندارد!. بنابراین اگر حوصله و توانش را ندارید میتوانید گردو را در بیاورید و دور بیندازید و یک درخت چند ساله بخرید و بکارید یا اینکه اصلا هوس گردو نکنید.

به همان شکل هم میتوانید بیمارتان را دور بیندازید و یک انسان سالم از جایی بیاورید!!!و یا اینکه اگر فرزندی بدنیا آوردید از همان ابتدا هوایش را داشته باشید و نه اینکه وقتی مشکلات شروع شد یاد نیازهای روانی اش بیفتید.

آیا چنین چیزی امکان پذیر است؟اگر بیمار را دور بیندازیم ! می شود همان معتاد خیابانی و تابلو .جامعه سطل آشغال نیست که ما بیماران معتاد را در آن بیندازیم.این حرف من اعتراض به آنهایی است که میخواهند با بیمار اعتیادی،چکشی برخورد کنند و شعارهای تند می دهند.آنهایی که میخواهند با ماست مالی خرابیهای خودشان را بپوشانند.

می خواهم بگویم پدر مادر در ایجاد اعتیاد در فرزندشان دخالت دارند و باید سهم خود را در درمان آن بپذیرند.فرزندی که اعتیاد دارد یا بتازگی اعتیادش را کنار گذاشته نباید ازدواج کند.این هم یک جور پرت کردن بیمار به حیاط همسایه است.پدر مادر باید با ازدواج فرزند معتادشان  مخالفت کنند چون ازدواج اعتیاد فرد را وخیم تر خواهد کرد.

ریشه مشکل درمان اعتیاد به شیشه ،در پیچیدگی مغز است.آیا اگر این پیچیدگی را بشناسیم مشکل اعتیاد حل خواهد شد؟آیا ریشه کن خواهد شد؟ متاسفانه خیر چون نمی توان جلوی تصمیمات پیچیده را گرفت.  خانواده،تربیت،مدرسه،جامعه،فرهنگ،دین،هر چیز محیطی،اقلیم ،حتادرمانگر اعتیاد و پژوهشگر اعتیاد همه و همه قسمتی از این پیچیدگی هستند.این پیچیدگیها نیز خود با گذشت زمان تغییر می کنند.در واقع مغز یکایک ما انسانها  مانند آینه ایست که جهان اطرافمان در آن منعکس میشود.به معنایی هر مغزی خود یک جهان است.این یعنی پیچیدگی مغز.پس لطفا درمان ریشه ای اعتیاد را مطرح نکنید چون چنین چیزی وجود ندارد.بیایید از چیزهای واقعی صحبت کنیم.

بنابراین در درمان اعتیاد به شیشه شرایط بیمار تعیین کننده است و نه داروها و روش درمان.شاید مهمترین جزوِ درمان  اعتیاد به شیشه برخورد انسانی و همدلی با بیمار است و اینکه اطرافیان بیمار در این رابطه از درمانگر الگو بگیرند و با درمانگر همانند سازی کنند.روابط درون خانواده باید بازسازی شود.این را باید یک فرصت بدانیم.

نکته آخر اینکه در ابتدای درمان داروها برای رفع علامتهای بیمار است.مثلا استفاده از مسکن،خواب آور،آرامبخش و ضداضطراب،داروهای ضد توهم و بی قراری،ضدافسردگی.همان طور که گفتم هیچ داروی خاص و استانداردی برای اعتیاد به شیشه وجود ندارد .

عناصر تشکیل دهنده رواندرمانی عبارتند از همدلی،آموزش مهارتهای ارتباطی،گروه درمانی، ارتباط بامددکار، آموزش نحریک کننده های وسوسه،روشهای دوازده قدم

مهمترین درمان ارتباط درمانی مستمر بین بیمار و درمانگر است.باید بیمار را از بلندپروازی برحذر داشت.بیمار می خواهد مانند ققنوسی که از خاکسترهایش سر بر می دارد دوباره بلند شود و  خود را نشان دهد.اما مشکل اینجاست که مغز پنهان شده دراستخوانهای جمجمه شدیدا آشفته است.پس پرنده سقوط خواهد کرد.بیماررا نباید تحت فشار برای سریع خوب شدن قرار دهیم.این کار را نکنید .بهبودی مغز زمان می برد.

مقایسه مغز سالم و مقایسه مغز بیمار مصرف کننده پس ازذ یکماه پاکی و پس از 14 ماه پاکی.درواقع بعد از 14 ماه پاکی مغز بیمار بسیار شبیه به مغز سالم شده است.

دسته بندی : بیماری های روحی و روانی
Subscribe
Notify of

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

2 پرسش
Inline Feedbacks
نمایش همه پرسش ها

سلام. خیلی خیلی ممنون ازمقاله خوبتون. آیا درسته که بعد از مصرف طولانی مدت شیشه، مغز از دوپامین خالی میشه و اگه اینطوره راهکاری برای جبران وجود داره؟