اختلال جهت گیری وهویت جنسی در مردان

یکی از مشکلاتی که ممکن است بصورت یک راز برای سالها در بیماران مرد وجود داشته و آنها را اذیت کند تمایل جنسی آنها به مردان دیگراست.
از آنجایی که مغز کودکان و نوجوانان سرعت رشد زیادی داشته و اساسا هیجانات، بستری برای رشد و تنظیم مدارهای نورونی و شبکه های عصبی در مغز آنهاست ،محیط عاطفی اطرافشان تاثیر مهمی بر آنان میگذارد.هر آنچه که دراطرافشان می گذرد از مشکلات پدر مادر ،کتک و خشونت،تجاوزوآزار،فقر،سیگار و الکل و حشیش و سایر مواد،جاذبه جنسی و تحریک جنسی،و…همه بر مغز اثر میگذارند.در سنین بلوغ که هورمونهای جنسی فعال می شوند دوره مهمی ازنظر یادگیری رفتار های جنسی،صمیمیت جنسی،تخیلات جنسی و هویت جنسی است.در موارد خاصی عوامل مختلف دست بدست هم داده و سبب میشود نوجوان یا بزرگسال مرد عاشق هم جنس خود شود.متاسفانه این گرایش برای سالیان طولانی ادامه می یابد و چون برخلاف عرف جامعه و هنجارهای خانواده است مزمن و مشکل آفرین می شود.زمانی که فرد تحت فشار خانواده به سمت ازدواج هل داده میشودمشکلات شروع می شود.سردرگمی،افسردگی،اضطراب،انزوا ،احساس گیر افتادن در بن بست و…باعث رنج و عذابی شدید در مرد میشود.
در نهایت فرد ممکن است تن به ازدواج دهد بدون اینکه حسی به زن خود داشته باشد.
در نهایت بعضی از این بیماران برای رهایی از رنج به
روانپزشک مراجعه می کنند.
آزمایشات هورمونی معمولا کاملا طبیعی است.فرد متوجه می شود که مشکل با هورمون درمانی حل نمیشود.بلکه باید رفتارها و تخیلات و ترجیحات جنسی خود را تغییر دهد.آنچه که در طی ده یا بیست سال آموخته شده ومنشا لذت بوده باید در طی یک یا دوسال کاملا تغییر کند.مانند کسی که عاشق غذاهای گوشتی بوده وحالا مجبور است گیاهخوار شود. یا کسی که سالها اعتیاد داشته و حالا میخواهد مواد را کنار بگذارد.یعنی وسوسه ارتباط جنسی با همجنس مانند گذشته بوده و هست و خواهد بود.اما بیمار باید از آن پرهیز کند،از آدمهایی که با انها ارتباط داشته پرهیز کند.از جاهایی که قبلا برای این کار میرفته پرهیز کند.ازطرفی اگر میل جنسی بالا دارد باید با دارو کاهش یابد.و دیگر اینکه انسانها را اشیاء جنسی نبیند.برای برقراری ارتباط با جنس مخالف باید بدنبال صمیمیت باشد.درواقع مانند کسی که می خواهد روحیات یک زن را بشناسد شناخت صفات زنانه موضوع درمان او بشود.
شاید بهتر باشد فرد با دخترانی آشنا شود که صفات پسرانه بیشتری دارند و صفات دخترانه کمتری.به هر حال چیزی بنام درمان کامل و علاج وجود ندارد.روند درمان اگر بیمار همکاری کند ممکن است به دو سه سال بکشد و در این میان فرد گاهی رابطه های قدیمی را تکرار کند.دیگر آنکه شیوه رفتار جنسی وسبک رضایت مردی که تمایل به همجنس داشته میتواند از آنچه یک زن توقع دارد متفاوت باشد.شاید مرد ترجیح بدهد از ناحیه آنوس و پرینه تحریک شود.اینها هم موضوعاتی است که در درمان باید به بحث گذاشته شود.
حال سوال اینجاست که با یک درمان دو ساله و شناخت درمانی و رفتار درمانی و روانکاوی وتمرینات ذهنی و دارو آیا مرد می تواند یک زوج مناسب پیدا کند و زندگی مشترک را شروع کند؟ اینجا زمانی است که مرد ممکن است دچار بحران هویتی و اضطراب شدید شود و خود را ببازد.بنابراین ارتباط با درمانگر نباید قطع شود و از طرفی انتظار بیمار از درمان نسبی باشد و دیگر آنکه زوج آن مرد هم با موضوعاتی آشنا شود و جلسات زوج درمانی برگزار شود.
آیا همه این تلاشها و جلسات و برنامه ریزیها و پول خرج کردنها و گاه احساس سرخوردگی می ارزد که ما تلاش کنیم تا عرف جامعه و خانواده را بپذیریم؟ من میگویم در اکثریت موارد ارزشش را دارد چرا که ما در این جامعه زندگی میکنیم و با افراد آن داد وستد داریم.اگر بدنبال موفقیت هستیم و میخواهیم از بحران فاصله بگیریم باید این تلاشها را انجام دهیم.تمام کسانی که با این مشکل به من مراجعه کرده اند نیاز به همسویی با جامعه داشته اند تا به موفقیت برسند.
در خاتمه می خواهم بگویم چنین مشکلاتی در مردان وجود دارد و نیاز به درمان دارد،بیمار باید مشکل را با روانپزشک مطرح کند ،باید مشکلش را برای پزشک افشا کند ،درمان ممکن است طولانی شود،ممکن است چند بار شکست بخورد،واز ابتدا شروع شود،ودر طی درمان سعی میکنیم اهمیت لذت جنسی را در مرد تفسیر کنیم،بلکه از آن بکاهیم و بیشتر به سمت افزایش صمیمیت با زن وبهبود مهارتهای ارتباطی اجتماعی و بالا بردن اعتماد بنفس خود برویم.در هر شکستی برای انسان درسی وجود دارد. موفق باشید.

دسته بندی : بیماری های روحی و روانی
Subscribe
Notify of

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

0 پرسش
Inline Feedbacks
نمایش همه پرسش ها