اختلال شخصیت مرزی

          اختلال شخصیت مرزی

آیا چیزی از اختلال شخصیت مرزی می دانید؟     آیا کسی از بستگانتان به شخصیت مرزی مبتلا است؟ با این مشکل آشنا شوید.

شخصیت مرزی یکی از علتهای مهم مراجعه به روانپزشکان می باشد.

به طور کلی افراد شخصیت مرزی الگوهای رفتاری ثابت و البته ناکارآمدی دارند که از نوجوانی شروع می شود و برایشان مشکلات بزرگی در زمینه روابط با دیگران،در زمینه شغلی و تحصیلی ،ازدواج و حتا آرامش درونی خود   ایجاد می کند.

یک شخصیت مرزی رفتار انسانها را به گونه ای می بیند که دیگران نمی بینند،به گونه ای تفسیر میکند که دیگران نمی کنند.شاید یک شخصیت مرزی اگر در تنهایی و انزوا زندگی کند مثلا در یک مزرعه ،مشکل خاصی پیش نیاید اما به محض اینکه سر و کله آدم دیگری پیدا می شود همه چیز خراب می شود.

   چرا شخصیت مرزی چنین است؟

چرا شخصیت مرزی در مرزبندی روابط خود با دیگران،کنترل هیجانات خود نسبت به دیگران،کنترل وابستگی خود به دیگران این همه مشکل دارد؟

چرا شخصیت مرزی باید در طی یک روز احساسات متفاوت و متناقضی را  نسبت به یک نفر پیدا کند؟چرا دچار خشم ناگهانی می شود و رفتاری ناگهانی و مخرب از خود نشان می دهد؟چرا  گاهی احساس پوچی و بی هویتی شدیدی در خود پیدا می کند که ترجیح میدهد زنده نباشد؟

چرا قهر کردن یا رفتن فردی که او را دوست دارد برای شخصیت مرزی یک فاجعه بنظر می رسد؟

چرا شخصیت مرزی گاهی آنقدر احساس بدی دارد که فقط با خودزنی یا اقدام به خودکشی آرام میگیرد؟

چرا شخصیت مرزی با شکل بدن خود و تصویر ذهنی خود مشکل دارد وبدنبال عملهای زیبایی متعدد است؟

می بینید که شخصیت مرزی از نظر هیجانی آرامشی ندارد،همیشه طوفانی است،و خودش هم رنج می کشد.افسرده می شود،اضطراب پیدا می کند ،احساس سرخوردگی پیدا می کند.

بیخود نیست که میزان سو مصرف داروهای خواب آور،الکل،مواد مخدر و محرک و گل در این افراد بالاست.آنها بدنبال آرامش و بیخیالی هستند.گاهی هم با پرخوری سعی می کنند به آرامش درونی برسند.

اما آرامش و بیخیالی واقعی تنها با درمان و در طی زمان بدست می آید.با درمانی طولانی اما اثر بخش.

خبر بد آنکه آنها فقط در بحرانها،در اوج افسردگی ،در اوج اضطراب ،بدنبال خودزنی و خودکشی به روانپزشک مراجعه می کنند.برای آنها صحبت کردن از احساساتشان دردناک است.اینکه زیر ذره بین و قضاوت دیگران قرار بگیرند دردناک است.در واقع شاید از درمان میترسند.بارها و بارها جسته و گریخته برای درمان مراجعه می کنند اما ادامه نمی دهند. شاید حق داشته باشند،اما آخر که چه؟ نباید سرنوشت بهتری داشته باشند؟ آیا باید در چهل سالگی به آرامش نسبی برسند؟چرا باید جوانی آنها در سراشیب هیجانات بی پایان طی شود؟

هیچکس دوست ندارد شخصیت مرزی داشته باشد و هیچکس آن را انتخاب نمیکند.اما چگونه بعضی این بیماری را پیدا می کنند؟

      دلایل و علتهای پیدایش شخصیت مرزی

مانند هراختلال دیگری رد پای ژنتیک دراین بیماری دیده می شود.عوامل سرشتی و مزاجی نیز نقش دارند یعنی عوامل ناشناخته و شاید تصادفی که در تکامل سیستم عصبی نقش دارند.

عامل مهم دیگری که می خواهم بیشتر به آن بپردازم اتفاقات دوران کودکی است.

در بسیاری از موارد در سرگذشت بیمار شخصیت مرزی میبینیم که در کودکی در معرض سوءرفتار شدید جنسی،بدنی،احساسی و نادیده گرفته شدن قرار داشته است.تجاوز و تعرض مکرر جنسی،کتک خوردن و تنبیه شدن کودک در حد شکنجه،بیگاری وکارطولانی و بدون مزد،تحقیر و تنبیه و تهدید و زندانی شدن کودک از آن جمله اند.

کودک بارها وبارها  احساسهای بسیار بدی را تجربه میکند که نام آنها را نمی داند.احساس خشم،ترس شدید،حقارت،شرم ،گناه،عدم امنیت از آن جمله اند.این احساسات شدید و عمیق و سرکوب شده اثرات مخربی بر رشد قسمت تنظیم هیجانات مغز می گذارد.اثراتی که تاآخر عمر میماند.

سرکوبی این احساسات شدید درکودکی ،قسمت ناخودآگاه فرد را شکل می دهد.ناخودآگاهی که همیشه سرشار از احساسات منفی خواهد بود.  ناخودآگاهی که به شدت فرمان می راند و تصمیم می گیرد وقصد انتقام از همه را دارد.

درواقع شخصیت مرزی در بازخوانی هیجان و احساسات دیگران مشکل دارد و همین امر اساس مشکل او با همه انسانهای دنیاست.او همواره در حال تجربه مجدد خاطرات وحشتناک کودکی خود است.

  درمان شخصیت مرزی

مهمترین قسمتِ درمان ، پذیرش مشکلاتِ موجود در روابط بین فردی،شغلی تحصیلی،خانوادگی و خودانگاره فرد است.

برعکس ، نپذیرفتن و انکار مشکل به معنی مقصر دانستن همه بجز خود و وارد بیماری اعتیاد شدن و رفتارهای صرفا هیجانی و پرسروصدا باعث بقای بیماری میشود. شکل دیگر آن زندگی پرهرج ومرجی است که فقط به کنترل بحرانها میگذرد،از بحرانی به بحران دیگر.

پس درمان شامل پذیرشِ مشکل،و سپس پذیرفتن احساسات منفی است که همیشه در دنیای ذهنی فرد  وجود دارد و دردسر ساز است .پذیرش این که کس دیگری مسئول این هیجانات عمیق مخرب نیست و باید آنها را شناخت ومهار کرد و از کنار آنها عبور کرد.

درمان شامل شناختِ هیجانات خویشتن،کنترل تکانه های هیجانی و رفتاری،شناخت خردورزانه خودانگاره خویش،کنترل احساساتی که پوچی را با خود می آورند،کنترل تکانه های خودزنی و خود کشی ،شناخت سلسله مراتب قدرت واحترام در روابط انسانی درموقعیتهای  شغلی و تحصیلی و خانواده گی و پذیرفتن معادلات رفتاری مرسوم بین افراد است.

           دارودرمانی

قسمت دیگری از درمان کنترل و درمان افسردگی و اضطراب و تکانه های شدید با دارو است.دارودرمانی میتواند نقش مهمی در کنترل بیماری داشته باشد.استفاده از داروهای ضدافسردگی،ضداضطراب،ضدوسواس،تثبیت کننده های خلقی ،داروهای ضد روانپریشی مرسوم و موثر است.اگر مشکل اعتیاد و وابستگی به مواد وجود دارد حتما باید درمان شود.هردو باید همزمان درمان شوند.

جنبه دیگر درمان، کنترل استرسهایی است که بواسطه شغل و تحصیل و روابط، به فرد دچار شخصیت مرزی وارد می شود.شخصیت مرزی باید محدودیتهای خود را بپذیرد و از بلندپروازی شغلی و تحصیلی بپرهیزد زیرا استرسها باعث درهم شکسته شدن شالوده های روانی فرد و پسروی و افسردگی او و برگشت رفتارهای مشکل آفرین می شود.شاید وجود یک متخصص و رواندرمانگر برای زمانهایی که شخصیت مرزی نیاز به تصمیم گیری دارد و به عنوان ایگوی کمکی در کنار بیمار ،به او کمک زیادی بکند.مهم است که رابطه درمانگر و بیمار عمیق و پرمعناباشد تا سبب استحکام روند درمان شود.

              خانواده درمانی 

قسمت مهم دیگر درمان خانواده درمانی و سروسامان دادن به روابط بیمار با مادر پدر و یا همسر و فرزندان می باشد.به هر حال شخصیت مرزی در بطن یک خانواده زندگی می کند و نمیتوان به درمان او پرداخت بدون آنکه به خانواده اش نپردازیم.برای کاهش بحرانهای بعدی و کاهش آسیب به فرزندان نیز خانواده درمانی ضروری است.

 

دسته بندی : اختلال مصرف مواد و اعتیادها اختلال های خواب اختلالات اضطرابی اختلالات افسردگی اختلالهای شخصیت اعتیاد به تریاک و هرویین بیماری های روحی و روانی مهارتهای زندگی وسواسها و انواع اختلال وسواسی
Subscribe
Notify of

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

0 پرسش
Inline Feedbacks
نمایش همه پرسش ها