عشق؛ تلخ و شیرینِ یک قصه ناتمام


                             عشق

هیچوقت ندیده ام که عشق خالص و شیرین باقی بماند.طبیعی هم هست ،جهان ما جهان حرکت است ،از شیرینی به تلخی و از تلخی به شیرینی.سکون باعث عادت و مرگ می شود.دهانمان بتدریج به شیرینی عشق عادت می کند و عادت شروعِ پایان عشق است .

گاهی هم عشق با عادت تمام نمی شود بلکه با یک معامله و داد و ستد خفه می شود،سکته می کند،می میرد و دیگر زنده نمی شود. کاش عشق طول بکشد،ماه ها،سالها،دهه ها.

عشق های امروزی خیلی متنوع هستند!،مانند بستنی های میوه ای در طعم ها و رنگهای مختلف!.   عشقهایی با طعم بلوبری،رزبری،شاتوت،توت فرنگی،…! و عشقهایی با رنگهای آبی،بنفش،صورتی،خردلی، خال خالی،راه راه،….!می شود در تمام طول سال عاشق ماند و عادت نکرد ! سیر نشد! دلزده نشد!

عشقت را عوض میکنی! یا رنگش را یا طعمش را یا ماندگاریش را !.

خیلی ها با این تنوع عشقی کنار می آیند و همرنگ بقیه می شوند اما خیلیها هم نمی توانند و افسرده می شوند.

ده بیست سال پیش عشقها اینگونه نبود،فقط تلخ و شیرین داشت،شروع و تمام داشت،از ته دل بود ،نه از سر سیری و نه از ته زبان .

نتیجه آنکه دختران و پسرانی برای بهتر شدن حالشان پیش من می آیند و گریه می کنند و صحبت می کنند.از یک تکرار و استمرار طولانی زندگی می گویند که بدنبالش و ناگهان ، عشق به پسر یا دختری جوانه زد و رشد کرد و لانه ای شد و بعد ناگهان همه چیز خراب شد.از همه بدتر رویاها و آرمانها و ایمان به آینده ای پرنور و زیبا ، خراب شد، و افسردگی و تنهایی و یک حفره خالی سیاه باقی ماند.روزها و شبها ی خالی و لحظه  لحظه های خالی و پراشک.

شکست عشقی تلخ است ،هر چه اسمش را بگذاریم باز هم تلخ است. عشق مسموم،وابستگی،کمبود عاطفی ،سوء تفاهم،شوخی ،هر چه هست، شکست عشقی تلخ است،بیقراری می آورد.اضطراب ،ناامیدی،احساس شکست،احساس بیچارگی می آورد.همه آرزوها را خشک میکند،ایمان انسان را به باد میدهد،احساس بی ارزشی می دهد .اصلا چرا باید ادامه دهم ؟

همه این احساسات بد،نا امیدیها،بی ارزشیها،سرزنشها ،احساس خیانت، نفرت،بی خوابی،بیقراری ،فکرهایی که یک لحظه متوقف نمی شود ،همه و همه موضوع درمان انسانی است که شکست عشقی خورده است.

چرا  شکست عشقی چنین است؟ مگر عشق با مغز ما چه می کند که شکست عشقی همه چیزمان را به باد می دهد؟

چرا خیانت با انسان چنین می کند؟ چرا شکست عشقی امیدهایمان را به باد می دهد؟ چرا بعدش افسرده می شویم؟ چرا بعدش از گریه سیر نمی شویم؟ چرا احساس می کنیم بهتر است زنده نباشیم؟ اگر عشق با مغزمان معجزه می کند خیانت چه بلایی برسر مغزمان می آورد؟

        سوگواری و اندوهِ عشق ناکام

بعضیها زیرِبار اندوه عشق شکست خورده نمی روند.می خواهند از عشقی به عشق دیگر بپرند.تحمل شکست عشقی را ندارند.بعضیها قصه عشق را در ذهنشان ادامه می دهند.می گویند او باز میگردد. پیامک می دهند. در اینستاگرام دنبالش می کنند.پیامهای عاشقانه می فرستند.آنها تحمل این تهی شدن و این سوگواری را ندارند. خودزنی می کنند.تهدید به خودکشی می کنند و منتظرند تا دوباره در آن عشق یا هر چیز دیگر که اسمش هست ذوب شوند،حل شوند.

واقعا ناراحت می شوم وقتی مراجعی در برابر شکست عشقیش تا این حد احساس رنج و ناکامی میکند.اما باید به داستان درد و رنجش گوش دهم تا شاید راهی برای بهبود آن پیدا کنم.

گفتن اینکه : [ از این عشق نافرجام دست بشوی،وابستگی را قطع کن،ولش کن،بدنبال کمبود عاطفی خودت نرو ]؛  رنجی را کم نمی کند.افسردگی و اضطراب را بهتر نمی کند.احساس تنهایی و تهی شدن و خلاء را پر نمی کند.

        افسردگی و اضطراب و سوگواری

همانطور که گفتم چه بسا بدنبال شکست عشقی ،افسردگی،اضطراب،احساس پوچی،تنهایی شدید،افکار خودکشی و خودزنی،ناامیدی ،… به عاشق تنهامانده دست می دهد.باید با درد ورنج عاشق همدلی کنیم.نباید ساده به داستان نگاه کنیم.ممکن است عاشق بارها و بارها داستانش را بگوید و مرور کند ،باید بارها به او  گوش کنیم.به او اعتماد بنفس بدهیم.آینده اش را از بن بست بیرون آوریم.ناامیدی و احساس بیچارگی بسیار تلخ و گزنده است.عاشق باید احساس کند که هنوز می تواند کاری بکند،هنوز می تواند جبران کند ،شاید در مسیر قبلی نه،اما در مسیری جدید بتواند.

       بعد از عشق

بعد از عشق گویی زمان نمی گذرد.همه چیز  آدم را یاد عشقش می اندازد.زمان چقدر آهسته می گذرد.مگر زخمها توان خوب شدن دارند؟مگر ذهن ،آدم را راحت می گذارد؟مگر تنهایی پر می شود؟  به خانواده چه بگوییم؟ چگونه می شود گفت که این گریه ها برای چیست؟ این بی خوابی،این سکوت،این چشمان اشک آلود،این بی اشتهایی و لاغری برای چیست؟چگونه می توان گفت این تحریک پذیری و تلخ کامی برای چیست؟

پدر مادر خوشبختی فرزند را در تحصیل و کار و ازدواج می بینند.چگونه از عشق می شود برایشان گفت؟ آیا از عشق چیزی می دانند؟ می دانند که فرزندشان عاشق بوده است؟ می دانند در عشقش شکست خورده؟ می توانند سرزنشگر نباشند؟ پدر مادر می توانند حمایتگر و آرامش بخش باشند؟ می توان مادر پدر را در بغل گرفت و گریست تا آرام گرفت؟ آیا می توان گفت بعد آن عشق نافرجام من،همه کس را با او مقایسه می کنم؟نمی دانم این کار درست است یا غلط ،اما انجامش می دهم.

         چند بار میتوان عاشق شد؟

واقعا چند بار میتوان عاشق شد؟ شما چندبار عاشق شدید؟ آنچه می دانم اینست که عاشق شدن چیزی در مغز ماست،پس حساب و کتاب ندارد.بستگی به ژنهای ما،کودکی ما،تجربه هایمان،فرهنگمان ،شهر و کشورمان و جغرافیای مان دارد.ممکن است بارها عاشق شویم.وقتی کمبودهای عاطفی داریم ،ممکن است بارها عاشق شویم،هر عشقی به یک رنگی و یک طعمی. اما می توان گفت دخترها به دلایل مختلف در این عشقها آسیب بیشتری می بینند.شاید با هر عشقی که افشا می شود انگی و مهری به دختر زده می شود.دست خورده یا دست دوم محسوب می شود.از آفتاب مهتاب ندیده گی بیرون می آید.پسر یا مرد می تواند درآمدزا و کارکن باشد اما شانس دختر برای کار کمتر است،دختر نمی تواند هر کاری را انجام دهد.این ذات فرهنگی است که برای مردانگی و نر بودن ارزش بیشتری قایل است.پس ما عاشق شدن و چندبارعاشق شدن را در دختران بد می انگاریم.

       شکست عشقی،افسردگی و اضطراب  و درمان آن

درست است که علت این افسردگی و اضطراب و پوچی مشخص است و آن شکست عشقی است،اما دلیل نمی شود که دنبال درمان نباشیم.به هر دلیل بهتر است زودتر از افسردگی واضطراب و افکار پوچ و احساس ناامیدی بیرون آییم.حتا وقتی از ناامیدی حرف می زنیم امیدوار می شویم.

وقتی از احساس تنهایی و پوچی حرف می زنیم از تنهایی بیرون می آییم.وقتی از بن بست صحبت می کنیم راه چاره جدیدی به ذهنمان می رسد.نباید خود را دست کم بگیریم.همینکه درخواست کمک می کنید حال و هوایتان عوض می شود.انرژی بدست می آورید.شکست عشقی سخت است،عذاب و رنج است اما پایان راه نیست.عشق راهی را برایمان باز می کند و با پایانش ،آن راه به پایان می رسد اما این ،تنها راه نیست .این عشق تنها راه و تنها عشق نیست.خودتان را کوچک نپندارید.پایان راه امروز ،شروعی برای فرداست.نگویید که فردا را می دانید.چیزی از ارزشهای شما کم نمی شود .اشکهایتان را خشک کنید.زاری بس است.

سوگواری را بس کنید.برای کمک خواستن و درمان دست دراز کنید.خجالت نکشید.شرمگین نباشید.از اینکه احساستان به بازی گرفته شده خجالت نکشید و شرمگین نباشید. بارها و بارها داستان زندگیتان را بگویید.با افتخار بگویید.چیزی برای شرم وجود ندارد.از روانشناس،رواندرمانگر ،مشاور،روانپزشک کمک بگیرید.کسی که خطر کرده و عاشق شده ،مستحق جایزه و پاداش است حتا اگر در عشق شکست بخورد.عاشق شدن  جرات و شجاعت می خواهد. برایتان آرزوی عشقی ناب و پاک و آسمانی دارم.

نوشته دکتر مجید محمدپور

 

 

دسته بندی : Uncategorized
Subscribe
Notify of

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

0 پرسش
Inline Feedbacks
نمایش همه پرسش ها